رقص باد
منم و جهان بالای سرم
در آشوبی به بزرگی یک عشق
با زمینی به بایری تنت
و پوششی از تن پوش عریان تو
در میان ازدحام ستاره گان
تنها به انتظار ستاره ای نشسته بودم
برای وصالش چه معراج ها کردم
و نومید از داشتنش
دوباره به آغوش خود هر بار باریدم
و چون هر بار غریق خود بودم
هر بار تو ای باد
به آغوشم آمدی
و موج موج خروشانم کردی
ماه گرچه بهانه بود و ستاره گم
اما رقص زیبای تو بود که همیشه بود
شاید روزی دیگر وزرشت را روی تنم حس نکنم
اما میدانم تو از رقصیدن هیچگاه باز نمیمانی...
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط Sako Shojaie در دو شنبه 11 اسفند 1399برچسب:, |
نظر بدهید